عشق پر دردسر پارت ۱۷

#نیکا
نمیدونستم باید چی‌ بگم ولی اعتراف کردم که دیوونه بار عاشق ممدم همون لحظه ممد هم اومد رفتم سمتش و بهش سلام کردم و وسایل رو از دست گرفتم


#ممد
رفتم خونه و وسایل رو دادم نیکا و بعد رفتم پیش دیانا نشستم پیشش و ازش معذرت خواهی کردم بابت این چند وقته
چون میدونستم خیلی عذاب کشید . ولی چون خواهر یکی یدونه ی من مهربون بود منو ببخشید



#دیانا
ممد اومد و نیکا هم رفت وسایل رو ازش بگیره بعد هم اومد پیشم نشست و بابت کارها و بلاهایی که سرم آورده بود از معذرت خواهی کردم . منو هم که همه می‌شناسن خیلی خ مهربونم و سریع بخشیدمش


چند ماه بعد :
#دیانا
یه روز توی خونه نشسته بودم که دیدم‌صدای زنگ در اومد نیکا هم خونه نبود تا درو باز کنه پاشدم درو باز کردم که دیدم ارسلان بود
نمیدونستم باید چی کار کنم خیلی عصبی بود هم ترسیده بودم و هم خوشحال بودم که برگشته بهش سلام کردم و گفتم بیاد تو



#ارسلان
پاشدم آماده شدم و سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم شنیده بودم که دیانا با رضا اوکی شده (قربونت برم من که انقدر غیرتی هستی 💋🤩)
رسیدم خونه و زنگ زدم دیا درو باز کرد و ازم خواست بیام توی خونه
اگه لایک هاش به ده برسه بعدی رو میزارم
دیدگاه ها (۱۴)

عشق پر دردسر پارت ۱۸

عشق پر دردسر پارت ۱۹

عشق پر دردسر پارت ۱۶

عشق پر دردسر پارت ۱۵

رمان بغلی من پارت ۶۳دیانا: آره ارسلان: حالا من از حرفی که او...

رمان بغلی من پارت ۵۰دیانا :خوشگله ارسلان: آره بریم تو ماشین ...

حاجی رفتیم خونه ی دایی بابامبعد پسر وسطیش همسن داداشمه و باه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط